شانه بر زلف پریشان زده ای به به به دست و بر منظرۀ جان زده ای به به به آفتاب از چه طرف سر زده امروز که سر بمن بی سرو سامان زده ای به به به جانم خدا به به به جانم خدا به به به دلا کجایی حبیبم کجا کجایی حبیبم اگر نیایی نکنم اگر نخواهی نروم صبح از دست تو پیراهن طاقت زده چاک تا سر از چاک گریبان زده ای به به به تصنیف نوردهم عارف در آواز دشتی در استانبول 1338