آن سحر تا سر زد، شب شد و روز آمد
مِهر ِ روشن جانش، تیرگی سوز آمد
دریغ دریغ دریغ، از آن سحر دریغ
سحری اختر ِ ما، مِهر ِ صفاپرور ما
در شب ِ دل ریشان
ای تو به این داور ما، بی تو رود بر سر ِ ما
رای ِ بداندیشان
ماه مِهی، سرو ِ سِهی، شد سفری از بر ِ ما
سایه کشید از سر ِ ما، از غم بدکیشان
دریغ دریغ دریغ، از این سفر دریغ
ای فُـتاده، در چاهِ خود، تو ماه ِ نّخشِب ِ ما
کِی تابد، بی رویت، ستاره در شب ما
چون غریبی، غرق ماتم، چه غمگین می گذرد
در سوگت، روز ما، چه سنگین می گذرد
شبی سحر شد، شبی دگر شد
شبی سحر شد، شبی دگر شد
تا شود این شب سپری، لاله باغ سحری
چهره بیاراید
فتنه دور ِ قمری، همچو شب آید سفری
مهر ظفر زاید
مهر ظفر، بار دگر، سر چو کُـنـد جلوه گری
نقش غم بی پدری، پیش نظر آید
دریغ دریغ دریغ، از آن پدر دریغ
دریغ دریغ دریغ، از آن پدر دریغ
تصنیف «ای پدر» با صدای شهرام ناظری و آهنگسازی محمدرضا لطفی ,شعر از جواد آذر