دست دیگری خدا رووی دستهاست
جانم روی دستهاست
حرص بین و آز
پنجه کرده باز
بهر صعود باز
بیخبر ز سر پنجه ی قضاست
(خدا پنجه ی قضاست
امان پنجه ی قضاست)
ما خرابیمم چو صفر اندر حسابیم
چو صید اندر طنابیم
جهانرا برده آب و ما بخوابیم
شد عالم غرق خون مست شرابیم
همه بد خواه خود از شیخ و شابیم
تصنیف پانزدهم عارف در 1336 در موقع اقامت در استانبول بتأثیر از جنگ