امشب به بر من است و آن مایه ناز
امشب به بر من است و آن مایه ناز
یارب تو کلید صبح و در چاه انداز
ای روشنی صبح و به مشرق برگرد
ای ظلمت شب با من غم دیده بساز
باشد از لعل تو یک بوسه
به ملازمان سلطان
ای تیر غمت بر دل عشاق نشانه
ای تیر)2 غمت بر دل عشاق و نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
تا کی)2 به تمنای وصال تو یگانه
اشکم)2 شود از هر مژه چون سیل و روانه
ایرانی به سرکن خواب مستی
در فکر تو بودم
( در فــــکر)3 تــو بــودم کـــــه ( یـــکی حلـــقــه بــه در زد)3
( گفتم گفتم صنما ، قبله نما بلکه ( تو باشی)3 ( تو بــــــاشی)3
ز من نگارم
مارا همه شب نمی برد خواب
مارا همه شب نمی برد خواب)2
ای خفته ی روزگار و دریاب)2
مارا همه شب نمی برد خواب)2
ای خفته ی روزگار و دریاب)2
تصنیف پنجم عارف قزوینی (افتخار آفاق)
افتخار همه آفاقی تو منظور منی ، تو منظور منی
شمع جمع همه عشاقُ به هر انجمنی ، به هرانجمنی
به سر زلف پریشان تو دلهای پریش
همه خو کرده ، چو عارف به پریشان سخنی ، پریشان سخنی
در بهار امید
در بهار اميد بايد آنچه روييد
از دريچه دل ديده چيد و بوييد
در کنار گلزار از شراب گلنار
يک دو جامي و چند بوسه از لب يار
گو فلک نباشي آسمان بپاشي