تصنیف ها (195)
تصنیف های ایرانی زیبایی موسیقی ایرانی را دو چندان میکند و سلیقه ایرانی را در هنر موسیقی شیواتر بیان میکند. هنرجوی سنتور پس از آموزه های ابتدایی و پایه ای لازم است بر نواختن این تصانیف نیز تمرین کند.
لازم بذکر است که اشعار این تصانیف در این وبسایت بصورتی که دقیقاً خواننده بیان کرده است نوشته شده است و تنها شعر آنها منتشر نشده بلکه طریقه ی تکرار و خواندن نیز بیان شده است .
با نظرات خود از این بخش حمایت کنید. با تشکر
عاشقي محنت بسيار کشيد
تا لب دجله به معشوقه رسيد
نشده از گل رويش سيراب
که فلک دسته گلي داد به آب
نازنين چشم به شط دوخته بود
به اصفهان رو که تا بنگری بهشت ثانی
به زنده رودش سلامی ز چشم ما رسانی
ببر از وفا کنار جلفا به گل چهرگان سلام ما را
شهر پر شکوه قصر چلستون کن گذر به چارباغش
وطن! وطن!
نظر فکن بهمن که من
به هر کجا غریبوار
که زیر آسمان دیگری غنودهام
همیشه با تو بودهام، همیشه با تو بودهام
تو فروغ دلهای بیماری
تو چه شور انگیزی افسون کاری
ز تو روشن گردد گاهی محفل ما
چو شرابی مستی بخشی جان مرا
مي گذرد کاروان ، روي گل ارغوان غافل سالار آن ، سرو شهيد جوان
در غم اين عاشقان ، چشم فلک خون کشان
داغ جدايي به دل ، آتش حسرت به جان
چه شود گر فکنی بر من مسکين نگهی
تو مهی بر آسمانی و منم خار رهی
روی خويش از عاشقان جانا مکن هرگز نهان
نور ماه از آسمان تابد بر اطراف جهان
((صبح است ساقیا)2
قدحی پر شراب کن)2
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام باده گلگون خراب کن
بیا ساقی آن می که حال آورد
کرامت فزاید و جمال آورد
به من ده که بس بی دل افتاده ام
وزین هر دو بی حاصل افتاده ام
نکنم اگر چاره دل)2 دل شیدایی را}2
نتوانم و تن ندهم)2 رسوایی را}2
{2همه شب من اختر شمرم)2
کی گردد صبح}2
امشب به بر من است و آن مایه ناز
یارب تو کلید صبح و در چاه انداز
ای روشنی صبح و به مشرق برگرد
ای ظلمت شب با من غم دیده بساز
ای مه من ، ای بت چین ای صنم
لاله رخ و زهره جبین ، ای صنم
تا به تو دادم دل و دین ، ای صنم
بر همه کس گشته یقین ، ای صنم
نادیده رخت)2 در غم عشقت شده مشکل خدا
ترسم که بمیرم نشود مشکل من حل خدا
تو نازنین یار منی)2
تو یار غمخوار منی
آب حیات من است خدا خدا
خاک سر کوی دوست جانم جانم
گر دو جهان خرمییست جانم جانم
ما و غم روی دوست ای جانم
( ما سرخوشان مستِ دل از دست دادیم) 2
همراز عشق وهم نفس جام باده ایم
( ما سرخوشان مستِ دل از دست داده ایم)2
هم رازعشق وهم نفس جام باده ایم
آنـکه هلاک من همی خواهد من سلامتـش
هر چه کند به شاهدی کس نکند ملامتـش
میوه نمی دهد به کس باغ تفرج است و بس
جز به نظر نمی رسد سیب درخت قامتش
با تیر مژگان می زنی تیرم چند تیرم چند تیرم چند
دل را همان یک تیر از جا برکند از جا برکند از جا برکند)2
چرا میکشی خدا میکشی خدا میکشی یار
چرا می زنی خدا می زنی خدا می زنی یار