تصنیف ها (184)
تصنیف های ایرانی زیبایی موسیقی ایرانی را دو چندان میکند و سلیقه ایرانی را در هنر موسیقی شیواتر بیان میکند. هنرجوی سنتور پس از آموزه های ابتدایی و پایه ای لازم است بر نواختن این تصانیف نیز تمرین کند.
لازم بذکر است که اشعار این تصانیف در این وبسایت بصورتی که دقیقاً خواننده بیان کرده است نوشته شده است و تنها شعر آنها منتشر نشده بلکه طریقه ی تکرار و خواندن نیز بیان شده است .
با نظرات خود از این بخش حمایت کنید. با تشکر
شد خزان گلشن آشنایی بازم آتش به جان زد جدایی
عمر من ای گل طی شد بهر تو وز تو ندیدم جز بد عهدی و بی وفایی
تصنیف جانا هزاران آفرین تصنیف بسیار قدیمی است و سازنده آن نامعلوم. بیشتر تصانیف قدیمی از این امر مستثنی نیستند و سازنده آنها به دست فراموشی سپرده شده و اجراهای متفاوتی از آن انجام شده و به قولی به سروده ای ملی تبدیل شده اند. این تصنیف نیز این گونه است.
مـیگـذرم تنهـا ، از میـان گلهـا
گه بهگلستانها ، گه بهکوه و صحرا
تازه گلی سر راهم
گیرد و با من گوید:
عاشقي محنت بسيار کشيد
تا لب دجله به معشوقه رسيد
نشده از گل رويش سيراب
که فلک دسته گلي داد به آب
نازنين چشم به شط دوخته بود
به اصفهان رو که تا بنگری بهشت ثانی
به زنده رودش سلامی ز چشم ما رسانی
ببر از وفا کنار جلفا به گل چهرگان سلام ما را
شهر پر شکوه قصر چلستون کن گذر به چارباغش
وطن! وطن!
نظر فکن بهمن که من
به هر کجا غریبوار
که زیر آسمان دیگری غنودهام
همیشه با تو بودهام، همیشه با تو بودهام
تو فروغ دلهای بیماری
تو چه شور انگیزی افسون کاری
ز تو روشن گردد گاهی محفل ما
چو شرابی مستی بخشی جان مرا
مي گذرد کاروان ، روي گل ارغوان غافل سالار آن ، سرو شهيد جوان
در غم اين عاشقان ، چشم فلک خون کشان
داغ جدايي به دل ، آتش حسرت به جان
چه شود گر فکنی بر من مسکين نگهی
تو مهی بر آسمانی و منم خار رهی
روی خويش از عاشقان جانا مکن هرگز نهان
نور ماه از آسمان تابد بر اطراف جهان
((صبح است ساقیا)2
قدحی پر شراب کن)2
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام باده گلگون خراب کن
بیا ساقی آن می که حال آورد
کرامت فزاید و جمال آورد
به من ده که بس بی دل افتادم
وزین هر دو بی حاصل افتاده ام
نکنم اگر چاره دل)2 دل شیدایی را}2
نتوانم و تن ندهم)2 رسوایی را}2
{2همه شب من اختر شمرم)2
کی گردد صبح}2
امشب به بر من است و آن مایه ناز
یارب تو کلید صبح و در چاه انداز
ای روشنی صبح و به مشرق برگرد
ای ظلمت شب با من غم دیده بساز
باشد از لعل تو یک بو
باشد از لعل تو یک بوسه تمن ( تمنای دلم )
خدا وایُ دلم جانم وایُ دلم
می کشم خجلت از این
ای مه من ، ای بت چین ای صنم
لاله رخ و زهره جبین ، ای صنم
تا به تو دادم دل و دین ، ای صنم
بر همه کس گشته یقین ، ای صنم