تصنیف ها (195)
تصنیف های ایرانی زیبایی موسیقی ایرانی را دو چندان میکند و سلیقه ایرانی را در هنر موسیقی شیواتر بیان میکند. هنرجوی سنتور پس از آموزه های ابتدایی و پایه ای لازم است بر نواختن این تصانیف نیز تمرین کند.
لازم بذکر است که اشعار این تصانیف در این وبسایت بصورتی که دقیقاً خواننده بیان کرده است نوشته شده است و تنها شعر آنها منتشر نشده بلکه طریقه ی تکرار و خواندن نیز بیان شده است .
با نظرات خود از این بخش حمایت کنید. با تشکر
تصنیف قدیمی شور ، هر که را که بخت دیده میدهد
نوشته شده توسط SiteAdmin(قسمت آوازای ) نیمه شبان تنها / در دل این صحرا / گمشده خود را / می جویم
رفت و / نوای غم ز طنین ترانه من / نشنود
رفت و / کلامی هم دل من دگر از غم او / نسرود
شد سپری عمری / خبر از مَه رفته من نرسید
بین به پیامی هم / گره از دل خسته من نگشود
یک نفس ای پیک سحری
بر سر کویـش کــن گذری
گو به فغانم به فغـــانم به فغـــانم
ای که به عشقت زنده منم
گفتی از عشقـــت دم نزنم
من نتــــــــوانم نتـــــــــوانم نتــــــــوانم
مطرب مجلس بزن این زخمه (نغمه) را از پرده بیرون
ساقی مهوش بده جامی از ان باده گلگون
بلبل شیدا بخوان ان نغمه ی مطرب موزون
دل در آتش غم رخت تا که خانه کرد
دیده سیل خون به دامنم بس روانه کرد
آفتاب عمر من فرو رفت
ماهم از افق چرا سر برون نکرد
با غم عشق رُخت عشق رخت عشق رخت کِی غم جانم باشد
میکِشم میکشم جور تو تا تاب و توانم باشد
میکشم جور تو تا تاب و توانم باشد
دو زلفونت بود تار ربابم
چه می خواهی از این حال خرابم
* * *
تو که با ما سر یاری نداری
چرا هر نیمه شو آیی به خوایم
نه کسی آید به برم نه ز کس باشد خبرم
به خدا هر جا گذرم تو جلوه گری
سوی تو آزرده دلم به بلا خو کرده دلم
به غمت پرورده دلم ای اشک فریب
بازآمدم بازآمدم از پیش آن یار آمدم
در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم
شاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدم
چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم
الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه
که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم
خدا را ای رقیب امشب زمانی دیده بر هم نه
که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم
(رندانه زود خیزید غوغا کنیم غوغا
هر جا که عاقلی هست شیدا کنیم شیدا )2
شیدا کنیم شیدا
در پرده چند رقصیم تا خویشتن پرستیم
دستی زنیم دستی افشا کنیم افشا
دستی زنیم دستی
افشا کنیم افشا
{ای گلم لای لای خوشگلم لای لای برق نگاهت
نور مهتابی برکۀ آبی آرزوی دل چشم سیاهت
چشم سیاهت عزیز برق نگاهت
حالا هندو ماره کشت و خال هندو ماره کشت
حالا شفتالو فروش سر چارسو ماره کشت
حالا اون یار منه که میروه سر بالا
حالا دسمال به دست و میزنه گرما را
شاه من ماه من رحمتی به حال زارم
بفکن از روی خود روشنی به شام تارم
آخر ای نگارم این فغان و زارم چشم ژاله بارم را
ای گل زندگی بیش از این مکن تو خوارم