
دانشنامه سنتور
تصنیف سیزدهم عارف قزوینی (گریه ی مستی)
گریه را به مستی بهانه کردم
شکوه هـا زدســت ، زمـانه کردم
آستین چو از دیـده بر گرفــتم
سیل خون به دامان ، روانه کردم
تصنیف دوازدهم عارف قزوینی (بلبل شوریده)
بلبل شوریده فغان می کند)2
شکوه به آشوب جهان می کند
دامن گل گشته ز دستش رها
ناله و فریاد و فغان می کند)2
تصنیف دهم عارف قزوینی (تصنیف شوستر)
ننگ آن خانه که مهمان ز سر خوان برود (حبیبم)
جان نثارش کن و مگذار که مهمان برود (برود)
گر رود شوستر از ایران رود ایران بر باد (حبیبم)
ای جوانان مگذارید که ایران برود (برود)
تصنیف نهم عارف قزوینی (نه قدرت که با وی نشینم)
نه قــدرت کــه بــا وی نـشـیـنم
نه طاقـــت کـــه جـــز وی بـبـینم
شده اســت آفــت عــقل و دیـنـم
ای دلارا! ســــــــرو بــــــــــــالا
تصنیف هشتم عارف قزوینی (گل گشت)
دل هوس)2 سبزه و صحرا ندارد ندارد ندارد
میل به گل گشت و تماشا ندارد ندارد ندارد
دل سر همراهی با ما ندارد ندارد
خون شود این دل که شکیبا ندارد ندارد)2
تصنیف هفتم عارف قزوینی (هنگام می)
هنگام می و فصل گل گشت و
جانم گشت و خدا گشت و چمن شد
در بار بهاری تهی از زاغ و
جانم زاغ و خدا زاغ و زغن شد
تصنیف ششم عارف قزوینی (تاج خسروانی)
تو ای تاج، تاجُ سر خسروانی
شد از چشم مست تو بی پا جهانی
تو از حالت مستِمندان چه پرسی
تو حال دل دردُمندان چه دانی
خدا را نگاهی بما کن
تصنیف پنجم عارف قزوینی (افتخار آفاق)
افتخار همه آفاقی تو منظور منی ، تو منظور منی
شمع جمع همه عشاقُ به هر انجمنی ، به هرانجمنی
به سر زلف پریشان تو دلهای پریش
همه خو کرده ، چو عارف به پریشان سخنی ، پریشان سخنی (در بعضی اجراها پریشان وطنی خوانده میشود)
تصنیف چهارم عارف قزوینی (نکنم اگر چاره دل)
تصنیف سوم عارف قزوینی (پیمانه)
نمیدانم چه در پیمانه کردی (جانم)
تو لیلی وش مرا دیوانه کردی
(جانم، دیوانه کردی، جانم دیوانه کردی خدا دیوانه کردی
چه شد اندر دل)2 من جا گرفتی (جانم)