دانشنامه سنتور

دانشنامه سنتور

جمعه, 09 فروردين 1392 16:26

تا رخت مقید نقاب است

تا رخت مقید نقاب است
دل چو پیچه ات در پیچ و تاب است
مملکت چو نرگست خراب است
چاره ی خرابی انقلاب است

گریه کن که گر)2 سیل خون گری ثمر ندارد

ناله ای که ناید ز نای دل اثر ندارد

هر کسی که نیست اهل دل ز دل خبر ندارد

دل ز دست غم مفر ندارد

امروز ای فرشته ی رحمت بلا شدی

خوشگل شدی قشنگ شدی دلربا شدی

پا تا بسر کرشمه و سر تا به پای ناز

زیبا شدی لوند شدی خوش ادا شدی

رحم ای خدای دادگر کردی نکردی

ابقا به اعقاب قجر کردی نکردی

از این سپس میدان شاهان جهان را

گر از حلب تا کاشغر کردی نکردی

شانه بر زلف پریشان زده ای به به به

دست و بر منظرۀ جان زده ای به به به

آفتاب از چه طرف سر زده امروز که سر

بمن بی سرو سامان زده ای به به به

جان برخی آذربایجان باد

این مهد زردشت مهد امان باد

(مهد امان باد)

هرناکست کو عضو فلج گفت

بماندیم و ما مستقل شد ارمنستان

منستان شد ارمنستان شد ارمنستان

زبر دست شد زیر دست  زیردستان

ز دستان شد زیر دستان شد زیر دستان

چه شورها که من به پا)2 (ز شاهناز میکنم)2

در شکایت از جهان)2 (به شاه باز میکنم)2

جهان پر از غم دل از)2

زبان ساز میکنم (میکنم)

ترک چشمش ار فتنه کرد راست

بین دو صد از این فتنه فتنه خواست

خدا فتنه خواست

ای صبا زبر دست را بگوی

از کفم رها ، جانم! شد مهار دل

از کفم رها ، جانم! شد قرار دل

نیست و دست من  خدا ! اختیار دل

نیست و دست من جانم ! اختیار دل

صفحه30 از34